دارم برمی‌گردم اما ای کاش می موندم! من همیشه همین مشکلو دارم ، نمی تونم درست تصمیم بگیرم! حس کردم نادیده گرفته میشم و حضورم مهم نیست ، کاش همون طور که گفته بودم می موندم و سفرو می رفتم همراهشون ، حالا که همه چی برای من تموم شده میگم چرا انقدر منفعل بودم ؟ حتی روم نشد به مسئولمون زنگ بزنم و برگشتمو اطلاع بدم تا هزینه های برگشتمو پرداخت کنه یا حداقل ازش یه نه بشنوم! واقعاً حس می کنم برای این رفتارم و برای این عدم اعتماد به نفس باید یه کارایی انجام بدم ، البته تخصص ناکافی هم بی تأثیر نبود شاید اگه جای دیگه ای بودم یا وظیفه ی دیگه ای داشتم می تونستم مفید تر عمل کنم اما حتی اون موقع هم مطمئنم همین آش بود و همین کاسه!! به هرحال این چند روز تجربیات زیادی به من اضافه کرد و امیدوارم برای من مفید هم باشه

دیگه بیشتر از این نمی تونم چیزی بگم ، بهتره بهش فکر نکنم :) 

۱ : برای بی اعتماد به نفسی و ضعیف بودن در تعاملات اجتماعیم باید یه کارایی بکنم 

۲ : یه سری رفتار های بچه گانه رو بزارم کنار 

۳ : زیاد به خودم سخت نگیرم

۴ : برم و یه تخصصی کسب کنمو یه مهارتی یاد بگیرم

۵ : زیادی به خودم غره نشم 

۶ : یاد خدا خیلی مهمه ، توی زندگیم باید بیشتر به یاد خدا باشم 

شاید اگه این مواردو عملی کنم تغیرات مهمی تو زندگیم رخ بده

و در آخر از خدا خیلی ممنونم که این فرصتو بهم داد تا توی همچین جمعی و بین همچین انسان های بزرگی باشم!