حالم خوب نیست! دوباره شروع کرد به احمق بازی

می دونستم هیچی تغییر نکرده 

خدایا من واقعا نمی تونم اینجا بمونم ، خواهش میکنم بهم کمک بتونم خونه خودمو نگه دارم

ضمنأ امروز یکی از همسایه های  قدیمی مون فوت کرد ، دوست Z بود 

باهم می رفتیم بیرون ، همیشه می خندید 

زندگی سختی داشت

خدا رحمتش کنه ، اگر حقی به گردنم داره ازش می‌گذرم 

من ازش راضی ام امیدوارم خدا هم ازش راضی باشه



خدایا من هیچ امیدی به عوض شدن اون ندارم و نداشتم فقط فراموشش کرده بودم 

نمی دونم چی بگم ؟ هیچ حرفی برای گفتن ندارم ، بعضی چیزها نه قابل تغییره نه قابل جبران نه حتی قابل بهبودی

من خیلی وقته پیش شما اعتراف کردم دیگه نمی تونم