چند لحظه پیش ویدیو ای دیدم با این عنوان که کودکان غزه مراسم ختم را تلقید می کنند یا هر ترجمه بهتری که بشه کرد . چنتا بچه که بی توجه به فضای سنگین راهروی بیمارستان داشتن می خندیدن و بازی می‌کردن ؛ اما توی اون بازی دوستشونو ( توی ویدئو یکی از بچه‌ها میگه که این خواهر منه ) تشیع می کردن و می گفتن اگر درست  شنیده باشم شهید نزد خدا است البته توی ترجمه انگلیسی نوشته که میگن خدا شهدا را دوست دارد… من توی این مدت تعداد زیادی ویدیو کوتاه ، تعداد قابل توجهی ای برنامه بلند چند ساعته ( بعضی ها را چند بار حتی ) دیدم و صرفاً ناراحت شدم... اما اندوهی وصف نشدنی توی این ویدئو بود ! 
 به قدری متأثر شدم که همین الان هم دارم اشک می ریزم... عده ای میگفتن و من هم می شنیدم که الان غزه معیار انسانیته منم باهاشون موافق بودم اما حالا از ته قلب با اون ها هم دلی می کنم! 
 
برای نشان دادن مظلومیت دروغین رژیم کودک کش صهیونیستی از توله سگ باز مانده از حمله و آسیب روحی دیدنش میگن ، که حتی خنده دار هم نیست!! و شاید ما هم چشم ها مونو خیلی راحت از جنایات این رژیم ور می داریم و دوباره به زندگی عادی خودمون برمیگردیم و نمی بینیم که انسان هایی در بزرگترین زندان رو باز جهان از همه طرف محصور شدن و از کمترین حقوق انسانی خودشون محروم! آب و غذا که به کنار حتی حق زندگی کردن هم ندارن و دارن به مرگ تدریجی محکوم میشن! 
 
درسته من اصلاً خوب نمی نویسم اما خوشحالم! خوشحالم که به اندازهٔ چند قطره اشک تونستم با مردم مظلوم غزه هم دردی کنم… هرچند این هیچ ارزشی نداره ولی حداقل می تونم به خودم بگم که بعد از دیدن و شنیدن این همه جنایت لبخند نزدم و چند ثانیه بعد همه چیو فراموش نکردم. شاید این چند لحظه تأثر به من این قوت قلبو بده که هنوز انسان هستم ! شاید…