۳ مطلب در اسفند ۱۴۰۱ ثبت شده است

یکی از آرزوهام

خیلی دوس دارم هم زمان تو یه رشته دیگم درس بخونم ( تو رشته خودم چقدر موفق بودم! تا همین جاشم با هزارتا سلام و صلوات رسیدم ⁦:⁠-⁠D⁩ )  در زمینه علوم انسانی باشه یا هنر ؛ نمی دونم موقعیتش برام پیش میاد اصلاً یا نه ولی اگه می تونستم و می شد ، الان که همین طوری بهش فکر می کنم و همهٔ جوانبو درنظر نمی گیرم! چیزه خوبیه:) البته من همیشه به هنر و علوم انسانی علاقه داشتم ؛ کاش می تونستم تو این زمینه ها هم سر رشته ای داشته باشم چون دیگه نمی تونم خودمو الاف دانشگاه کنم بیشتر از این که بخوام دوباره از اول شروع کنم اما اگه می شد همزمان دو تا رشته رو خوند در حد کاردانی هم بد نبود :)) خب امیدوارم بشه!! 

خدایا ببین من چقدر دلم میخواد ! واسه من دلت نمی سوزه حیف شم ؟! پس بهم کن کن دیگه ( تصویر من با مشت های گره کرده ) 

- همین که در موردش نوشتمم خوبه نشون میده یه قدم بهش نزدیک تر شدم ، شاید اصلاً عملی نشه ولی سعی میکنم حداقل یه چیزی شبیه این بشه نشد تحصیل کنم خودم مطالعه کنم حداقل. اگه اینم نشد مهم نیست:)) بر نمی گرم خودمو سرزنش کنم ( می کنم ولی الکی بگیم نه [: ) 

  • «پرنده»
  • يكشنبه ۷ اسفند ۰۱

بی خوابی

بنظرم زیبایی هنر این نیست که همه چیو رنگارنگ نشون بده. تصویر دختر بچه‌هایی که میچرن و موهاشون تو هوا تاب می‌خوره و لب خندی که قبل از تموم شدن فیلم ، کتاب ، موسیقی ، نقاشی و.. می بینیم یا حس می کنیم . حتی وظیفه هنر امید بخشیدنم نیست... بنظرم تمام داستان هایی که تهشون نکته اخلاقی دارن مزخرفتن.  وظیفه هنر آموزش « هنر» کنار اومدن و پذیرشه ؛ وقتی نپذیریم نمی تونیم به رستگاری برسیم ؛ ابتدا باید نقایصو پذیرفت تا حلشون کرد... نه فقط هنر هر چیزی که پایان خوشی ترسیم می کنه داره به بشریت ظلم می کنه! سعی داره یه قدم انسان ها رو به سمت نفهمی سوق بده ! بنظرم بهتره به قول اسکار وایلد برای بخشیده شدن دعا نکنیم ؛ برای مجازات شدن دعا کنیم ! اما خب من که جرأت شو ندارم 

  • «پرنده»
  • شنبه ۶ اسفند ۰۱

من خوبم °-°

خواستم از ترم پیش ، دانشگاه و همه چی که درهم برهم شده بنویسم اما اصلاً حوصلم نمیشه ؛ انقدر نوشتم ، گفتم و در موردش فکر کردم که هرچی بگم تکراریه.
شاید ، شاید یه زمانی اگه یادم بود در موردش نوشتم چون حس می کنم خوبه یادم باشه چی شده…
  • «پرنده»
  • چهارشنبه ۳ اسفند ۰۱
از این آوارگی خستم از این تعقیب خوشبختی / نمی تونم خودم باشم دَرا رو ، رو دلم بستی....
اینجا اغلب از چیزهایی که اذیتم می کنند می نویسم!