میرم ولی این آخرین تلاشیه که برای این دانشگاه می کنم ! خیلی استرس دارم ، عصبی ام ... واقعاً نمی دونم قراره چی بشه!! سر در گمم و همه ی چیزای احمقانه دیگه.

 تقصیر خودمه ! خودم درست انتخاب نکردم و اینم باید بره جزو این همه سال اتلاف وقت... باید بره جزو تمام اون چیزایی که بخاطرش خودمو سرزنش می کنم. حس می کنم کارم اشتباهه ، ته قلبم یقین دارم این کار یه افتضاح به تمام معناس ولی اگه نرم مثل ترم قبل ، نرم و خودمو توجیه کنم ، نرم و بجاش از هم دانشگاهی بخوام اون کار انجام بده و اونم وسط کار ولش کنه ! ( باید اینو ننویسم چون بازم آخرش خودم مقصرم ولی خب اون موقع به ظاهر دلایل قانع کننده ای داشتم و شایدم اصلا دلم نمی خواست برای یه جای الکی و یه رشته الکی تر انقدر اذیت بشم !! به هرحال مهم نیست ، مهم نیست که هیچی قرار نیست درست بشه و منم همیشه گند می زنم به همه چی !! ) هیچوقت خودمو نمی بخشم !

 من یه دست و پا چلفتیه احمق واقعی ام..... کاش این آخرین باری باشه که این دانشگاه لعنتی و تمام مسئولای بی مسیولیتشو ببینم.... من با خودم چیکار کردم؟ این همه سال تو خواب بودم انگار و همه چی نیست و نابود شد!! تموم اون سال ها و عمرم الکی رفت و  انقدر عقب موندم از همه ی همه دوره ای هام تا حالا هیچوقت انقدر احساس سرخوردگی نکردم تو زندگیم پوفففف...

این مزخرفات چقدر پر از عصبانیت و انزجار از خودمه ...